راه


مفت مي گويند
كه ديگر هيچ كبوتري
به بام بي اعتماد اين خانه باز نخواهد گشت .
اين خانه مال خودمان است
ارث آب و ميراث ماه .

جا و جارويش با ماست
شما هم گليم و چراغ و آينه بياوريد،
بعد مي بينيد چه حرفهاي قشنگ روشني
براي گفتن داريم

تو به يادم بياور
در زادرود اهل رؤيا
به آرامش چشم به راهِ خانه چه مي گويند ؟!
به خدا من زير همين طاق هاي شكسته
به اعتماد عجيب آينده رسيده ام ،
نگران جابه جايي افعال ساده نباشيد
دارد از دور
صداي پرپر كبوتر مي آيد ،
اينجا ستون به ستون
ستارگان شب شناس داناي ما
دستمال از دو ديده دريا گرفته اند !
ببين چه بام بي گزنده اي دارد اين خانه
اين گهواره عجيب!

[ پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 8:58 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

دو فیلسوف زیر یک سقف

ژان پل سارتر را با جمله معروف انسان تنهاست می شناسیم.به نظر سارتر انسان حتی اگر فامیل زیادی داشته باشد.ازدواج کند فرزند داشته باشد در هر حال تنهاست.حالا فکر کنید سارتر با همسرش سیمون دوبوار که نویسنده کتاب معروف جنس دوم است. چه نوع زندگی داشته؟ این دو فیلسوف تعریف جدیدی از وفاداری در زندگی مشترک برای خود دارند.به این معنا که هر کدام به دیگری اجازه می دهد خازج از ازدواج با دیگران روابط داشته باشد به شرطی که به خاطر رابطه جدید یکدیگر را رها نکنند.و اگر هم از رابطه خارج از ازدواج یکدیگر با خبر شدند ان را به روی هم نیاورند.و تا آخر عمر با هم بمانند آن دو این کار را وفاداری به هم تعبیر می کرده اند!.در حقیقت دو فیلسوف به تک همسری معتقد نبوده اند.اما نه فقط برای مرد بلکه به گونه برابر برای هر دو .در هر حال امروز هدفم معرفی کتاب جنس دوم است و نه فضولی در زندگی خصوصی فلاسفه.

جنس دوم

سیمون دوبوار اولین زنی است که در دانشگاه سوربون به تدریس فلسفه پرداخت.در دوران او سقط جنین پیگرد قضایی داشت اما او و چند صد زن فرانسوی سرشناس دیگر مانفیست سقط جنین را نوشته و امضا کردند و در آن به اینکه فرزند خود را سقط کرده اند اعتراف کردند.و خود را در خطر تعقیب قضایی قرار دادند.دوبوار معتقد بود تاریخ فرهنگی مانع از این است که زنان ازادانه بیندیشند و عمل کنند آنها همیشه خود را بر اساس باورهای مردانه سنجیده اند و برای همین از آزادی و پیشرفت به دور مانده اند.

جنس دوم به کتاب مقدس فمنیستهای دنیا معروف است و به تفصیل راجع به ستم تاریخی که بر زن رفته سخن می گوید.کتاب در دوجلد نوشته شده ترجمه فارسی آن هم در دست است.اگر چه بسیاری از مواقع پیدا کردن آن کار آسانی نیست.در آغاز کتاب دوبوار می پرسد آیا زن یک مفهوم طبیعی است یا یک مفهوم برساخته.یعنی ایا دختری که به دنیا می آید زن به دنیا می آید یا اجتماع از او می خواهد زن باشد.در راستای پاسخ به این سوال دوبوار در جلد اول کتابش از تاریخ مدد می گیرد و دنبال شواهد تاریخی می گردد.و در جلد دوم کتاب زن در موقعیتهای مختلف را بررسی می کند مثلا زن در مقام مادر،زن عاشق،زن در مقام همسر و ...در نهایت دوبوار غریزه مادری را رد می کند و ان را تحمیلی از سوی جامعه می داند.و معتقد است مکتب رهایی زن کمونیسم است.یعنی ایده ای که به زن اجازه کار کردن و صاحب در آمد بودن را می دهد.وی در کتابش بسیاری از عقاید فروید را درباره زن رد می کند.به خصوص عقده ادیپ را که فروید با قاطعیت از آن سخن گفته صراحتا مردود می شمارد.کتاب جنس دوم برای افراد علاقمند به موضوعات مربوط به زنان خالی از فایده نیست.

دوبوار می گوید اگر روزی زن نیز همچون مرد با قدرت عشق بورزد و نه از سر ضعف.دوست داشتن برای او نیز سرچشمه زندگی خواهد بود نه خطری مرگبار.

حسین پور

 

[ 24 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 21:6 ] [ ]
[ ]

اعترافات یک فیلسوف

دوستان عزیزم به بهانه نمایشگاه بین المللی کتاب امسال رفتم سرکی بین کتابهای ریز و درشت نمایشگاه کشیدم.امسال به نظرم آمد نمایشگاه هیچ شورو هیجانی نداشت.به قول دوستی مردم بین نان و کتاب نان را انتخاب می کنند.حتی غرفه کتابهای کودکان (به قول سپهر پسر کوچولوی من،مهد کودک کتاب )که سال های پیش به شدت شلوغ بود امسال خلوت و بی روح بود.قیمت کتابها هم که شما بهتر می دانید چنگی به دل نمی زد.

چند سال پیش که به نمایشگاه رفته بودم کتابی از ژان ژاک روسو خریدم با نام اعترافات،این کتاب که نوعی اتوبیوگرافی روسو هم هست در نوع خود کم نظیر است.نویسنده معتقد است کتابی نوشته که قبلا و پس از او کسی جرات نوشتنش را نداشته و ندارد.یعنی اعتراف به تمام گناهان ریز و درشتش در زندگی.

طنز تلخ تاریخ زمانی در مورد این فیلسوف آشکار می شود که شما او را با کتاب امیل در مورد تربیت فرزند می شناسید اما کسی که به دیگران آموخته چگونه فرزند تربیت کنند هرگز فرزندان خود را تربیت نکرد حتی آنها را بزرگ هم نکرد .او به علت تصور غلطی که در مورد ازدواج و بزرگ کردن فرزندان توسط والدین داشته هر پنج فرزند بی نوای خود را بر پله های نوانخانه ای در پاریس می گذارد و از مسولیت بزرگ کردن آنها شانه خالی می کند.روسو در کتاب اعترافات با اعتراف به این گناه بزرگ مورد سرزنش بسیاری از فلاسفه همدوره خود از جمله ولتر قرار می گیرد.وی خود به شدت از این کار ابراز ندامت می کند اما به قول شاملو تو را چه سود از باغ و درخت که با یاس ها به داس سخن گفته ای.در هر حال نوشتن کتاب اعترافات همانگونه که روسو خود نیز عنوان می کند شجاعت بسیاری می خواسته و در نوع خود کتاب کم نظیری به حساب می آید.

روسو در جایی از کتاب راجع به امساک و خساستی که به آن دچار بوده می گوید:پولی که داریم ما را آزادمی کند اما پولی که می خواهیم به دست آوریم ما را برده می کند.وی معتقد است به همین دلیل در تمام عمرش از پول خرج کردن می ترسیده است.

حسین پور

[ 20 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 12:34 ] [ ]
[ ]

حال همه‌ی ما خوب است

سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!


تا يادم نرفته است بنويسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نيامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببين انعکاس تبسم رويا
شبيه شمايل شقايق نيست!
راستی خبرت بدهم
خواب ديده‌ام خانه‌ئی خريده‌ام
بی‌پرده بگويمت
چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نيک خواهم گرفت
دارد همين لحظه
يک فوج کبوتر سپيد
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
يادت می‌آيد رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بياوری!؟
نه ری‌را جان
نامه‌ام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت می‌نويسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن!

سیدعلی صالحی

[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 21:49 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

البته

با آنکه سالهاست اسامی آشنای بسیاری
از یاد باد و از خواب خانه و
از کوکجای کوچه رفته اند ،
اما با این همه هنوز
ما با خاطرات همان ترانه ها ی عریانمان در باد
باز از خواب خانه به کوکنار کوچه می آ ئیم .
به کوکنار کوچه می آئیم
نامها ، نشانی ها ، آدمها و دیوارها را می نگریم ،
بعد که خسته می شویم
می رویم کمی آن سوتر به سایه سار ،
نگاه می کنیم
کسی آهسته می آید و از حوالی خاموش ما می گذرد ،
می رود سمت بالای باغ انار

انگار تمام شب پیش تا همین صبح گریه و دعا ،
بالای سر کسی بیدار نشسته بود
غمگین بود ، غمگین می نمود
غمگین و آزرده از پی اسمی آشنا

داشت سردر بالای طاق کوچه را نگاه می کرد


من می شناسمش
همیشه انگار گمان می کند
که سکوت کلمه از صبوری آدمی ست
یا ارزانی آینه از آواز آدمی

چه فرقی دارد
وقتی که دیگر چیزی هیچ
برای کلمه ، برای آدمی ، برای آینه
فرقی نمی کند !

وقتی که رفت ،‌هیچ نامی آشنا نبود
حالا که دارد بر می گردد
پروانه ای قشنگ از خط غروبی دور آمده است ،
آمده است
بالای همان سردر طاق کوچه نشسته است

پرپر و هی  پرپر و هیچ اما نمی رود ،
باد می آید .
خواب خانه سنگین است
کوکنار کوچه خلوت است
و ما باز باخاطرات همان ترانه های عریانمان در باد ،
در باد و دیگر هیچ.

"سید علی صالحی ، از مجموعه: نشانی ها"

 

عرفانی

[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 19:24 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

سایه ها صبر کنید

در پس ثانیه هایی که ورق خورده و ساعت شده است
روزها میگذرند
سایه ها در پس هم میگذرند
بی خبر از گذر ثانیه ها
در هراس از ماندن
هیچ اگاه نگشتند که اینگونه تورا میخواند
و چه میگفت درختی که به اندازه ی اندوه خزان تنها بود
و نگاهش نگران در پی همدم میگشت
سایه ها در گذر ثانیه ها
رهسپار ره فردا بودند
و دریغا که نخواهند رسید
بی گمان حال نیای فرداست
که به اندازه ی یک دور زمین
کودک حال لقب میگیرد
سایه ها صبر کنید
ما چرا با لبخند

در همین حال به فردا نرسیم
اندکی صبر که فریاد کشید
سایه ها صبر کنید
ناله ای از پس دیوار خدا را خوانده
این چه دردیست که از ناله ی او می آید

اندکی صبر کنید
اشکها را بزدایید ز اندوه خزان
چهره ها را ز قشنگی سرشار
دیده ها را از مهر
و وجود خود را پر کنید از خوبی
بزدایید فغان را از دل
میل بیهوده به رفتن نکنید
سایه ها صبر کنید

[ سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 17:1 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

تبریک

خداوندا کدامین شاعر بود که این تشبیه لعنتی را ساخت و معلم را همچون شمع دانست . من که بالشخصه معتقدم شاعر نبوده بلکه یک اجنبی مزد بگیر بوده است که تشبیهی ساخت یک جامعه را به باد فنا داد . از آن روزی که این تشبیه ساخته شد کار ما سوختن است . باور کنید خیلی ها باورشان شده که معلم نه همچون شمع بلکه خود شمع است و فقط نیاز به یک کبریت دارد که آن را هم نه بر زبانه اش بلکه باید بر ریشه اش زد تا بسوزد . به نظر من بدترین تشبیه عالم تشبیه معلم به شمع است .

هفته پیش ، جناب حاجی بابایی ، وزیر آموزش و پرورش تو مراغه بود دو ونیم ساعت سخنرانی کرد و گفت من در پی ارتقای منزلت معلمان هستم ، می خواهم جایگاه واقعی معلمان را در جامعه محقق کنم اما بسی سئوالات در ذهنمان بود و خود را آماده کرده بودیم تا بپرسیم غافل از اینکه از معلم سئوال می پرسند نه از وزیر همینکه سخنرانی اش تمام شد خداحافظی کرد و رفت و هزاران سئوال بی جواب را در اذهانمان باقی گذاشت . شما فکر می کنید چند سال وزیر آموزش و پرورش هستید که می خواهید اینهمه کار زیربنائی بکنید ؟

کدام شأن و منزلت ؟ از چه سخن می گوئید ؟ بی خیال امروز که روز معلم است و روز شمع خودمان را ناراحت نکنیم .

روز مادر و روز معلم بر همه مادران و زنان و معلمان عزیز گرامی باد  .

 

[ پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 12:26 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

تبریک روز مادر و روز معلم

خوشبختی یعنی : خداوند آنقدر عزیزت کند که وجودت آرام بخش دیگران باشد.

و تو آنقدر خوشبختی که خداوند تو را مادر آفرید ،

سلامت گفتم پیامم دادی ، پیامت چراغ راه زندگیم شد و مرا به سرزمین نور و آگاهی هدایت کردی ای آینیه تمام نمای عشق و محبت  معلم  .

 باسلام به همکلاسی های عزیز

روز مادر و روز معلم را بر همه شما در هر کدام از این جایگاههای والا تبریک و تهنیت عرض می کنم

مرتضوی

 

[ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 19:30 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

روزت مبارک

با عرض سلام به همه فارغ اتحصیلان عزیز تاریخ

خدا را شکر که ما ایرانی ها هرچند که همیشه از نبود شادی و غمگین بودن خودمان انتقاد می کنیم اما در طنز ید بالایی داریم و به مناسبتهای مختلف آی جک می گوییم و خدا پدر موبایل را هم بیامرزد که کافی است مناسبتی بشود تا سیل جک ها و لطیفه ها راه بی افتد.من به عنوان کسی که همیشه طرفدار شادی و خنده هستم،ضمن تبریک روز معلم و روز مادر به همه مادران نازنین و معلمان بزرگوار تعدادی از طنزهایی را که به مناسبت این دو روز بزرگ به دستم رسیده برایتان در وبلاگ می گذارم باشد که خنده به لبهایتان بیاید.

اگر می خواهید روز زن به خاطر هدیه نگرفتن دچار افسردگی نشوید روزی هفت مرتبه این ذکر را تکرار کنید.من گل همیشه بهارم از کاکتوس انتظاری ندارم.

چه حکایت جالبی است کلمه زندگی با زن آغاز می شود و کلمه مردن با مرد.پس ببال به خودت که آغاز گر زندگی هستی ...روزمون پیشاپیش مبارک.

خانم های عزیز روز زن نزدیکه آقایون منتظر فرصت هستند تا قهر کنن.سعی کنید از همیشه مهربانتر باشید.انجمن بانوان دنیا دیده.

زن بودن کار مشکلی است.مجبوری مانند یک بانو رفتار کنی،همانند یک مرد کار کنی،شبیه یک دختر جوان به نظر برسی و مثل یک خانم مسن فکر کنی!

آقای عزیز با دادن یک هدیه خود را یک سال بیمه بدنه و اعصاب کنید...

فدایت ای گل زیبای هستی نمی دانم کجا بی من نشستی قشنگی های فردایم تو هستی یگانه گنج فردایم تو هستی...بخش از نامه چوپان دروغگو به همسرش

و این قصه سر دراز دارد.البته با عرض معذرت از آقایون هدف فقط نشاندن تبسمی بر لب شما دوستان عزیز بود.

حسین پور

[ 10 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 21:36 ] [ ]
[ ]

مادر

به یاد می آورم لحظه های فراز را که صدای او اعتبارم می بخشید و لحظه های نشیب را که اعتمادم به یاد می آورم افرای افراشته ای را به یاد می آورم مادرم را ...

روز مادر را برای همه مادران مهربان به خصوص دوستانم تبریک عرض میکنم .

خوش به حال همه کسانی که روز مادر پیش مادرشون میروند و دستش رو می بوسند و زنده باشند تمام مادرهای مهربان و فداکار

عرفانی

[ سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 16:17 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

مطلب ارسالی ازحسین پور

در این شهر

صدای پای مردمانی می آید که همچنان که تو را می بوسند طناب دار تورا می بافند

فروغ فرخزاد شاعر توانای معاصر در این دو جمله تابلویی خلق کرده که تصاویرش متحرک هستند.دستی دور گردن حلقه می شود برای بوسیدن که به حلقه شدن طناب دار تشبیه شده ،صدای پای ماموران اجرای حکم در سکوت زندان،یعنی این شهر همچون زندان خلوت و همچون سحرگاه اعدام مخوف است.چرا که مردمانش در ظاهر دوست و حتی بالاتر از آن عاشق تو هستند اما در حقیقت خواهان نابودی و مرگ تو هستند.تزویر و دو رویی در تابلوی فروغ بسیار زیبا تصویر شده است.نمی دانم چرا این شعر فروغ مرا یاد این بیت از حافظ می اندازد

آن یار کزو گشت سر دار بلند                   جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد

شاید به خاطر این است که در جامعه ما این دستها بیشتر دور گردن کسانی حلقه می شود که ساده تر و صادق ترند.

حسین پور

[ 8 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 23:31 ] [ ]
[ ]

یک شعر و هزار معنا

سلاخی میگریست

به قناری کوچکی دلباخته بود

ظاهرا درین دو جمله کوتاه ،احمد شاملو از عشق یک سلاخ به قناری کوچکی سخن می گوید که اشک سلاخ را در آورده است.این دو جمله کوتاه یک شعر است یک شعر کامل نه زیاد و نه کم.شاعر چه می خواهد بگوید:1.آیا سلاخ ازینکه به قربانی خود دلباخته است می گرید.2.آیا سلاخ چون مجبور است قناری کوچک را بنا بر وظیفه قربانی کند می گرید.3.آیا سلاخ قناری را کشته و اینک بر عشق از دست رفته خود می گرید.4.آیا عشق انقدر قدرتمند است که سلاخ را در برابر قناری کوچک به گریه انداخته است.5.آیا سلاخ چون می داند بین او و قناری کوچک هیچ سنخیتی وجود ندارد و پایان این عشق هرگز وصل نخواهد بود می گرید...

دوستان عزیزم مسلما شما هم از همین دو جمله کوتاه می توانید سولات زیادی طرح کنید .و همین قدرت قلم جادویی شاملو را بهتر می نمایاند.آنچه در حالت کلی شخصا ازین شعر استنباط کردم این است که همه ما تضاد عشق و وظیفه را در زندگی خود بارها تجربه کرده ایم عشق به همسر و فرزند در تقابل وظیفه در برابر پدر و مادر.بیماری فرزند روزی که باید سر کار باشیم.و حتی گاه از آرزوها و علایق بزرگی گذشته ایم چون وظایفی در زندگی داریم که نمی توانیم آنها را نادیده بگیریم.سلاخ می گرید چون زندگی او بی رحمی در برابر موجودات کوچک و ناتوانی چون قناری است.حال باید چگونه با این تعارض کنار بیاید چگونه عشق زندگی اش را قربانی کند در حالی که معنای زندگی او همین قربانی کردن های هر روزه است.سلاخ می گرید چون در زندگی او عشق به قناری ممنوع است.چون بر سر دو راهی انتخابی سخت قرار گرفته یا عشقش را قربانی کند یا خودش را.در یک کلام سلاخ بیچاره است و از فرط بیچارگی به تلخی می گرید.

حسین پور

[ 5 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 21:38 ] [ ]
[ ]

شعر حافظ

آن تُرکِ پری چهره، که دوش از بر ما رفت

آیا چه خطا دیــــــــــــد که از راه خطا رفت

تا رفت مرا از نظر آن چَشـــــــــم جهان‌بین

کس واقف ما نیسـت که از دیده چه‌ها رفت

بر شمع نرفــــــــت از گذرِ آتشِ دل، دوش

آن دود، که از سوزِ جگر بر سر ما رفت

دور از رخ تو دم‌به‌دم از گوشـــهٔ چشمـم

سیلاب سرشــــک آمد و طوفان بلا رفت

 از پای فِتادیم چو آمــــــــــــد غم هجران

در درد بماندیم چو از دســــــت دوا رفت

دل گفت وصالـــش به دعا باز توان یافت

عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت

اِحرام چه بندیم چـــو آن قبله نه این جاست

 در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت

دی گفت طبیب از سر حَسرَت چو مرا دید

 هیهات که رنج تو ز قانــــــــون شفا رفت

 ای دوست به پرســــــیدن حافظ قدمی نه

زآن پیش که گوینــــــد که از دار فنا رفت

[ چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 10:16 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

يادي از استاد

سلام دوستان مورخ

يه مدتيه دلم براي استاد خوبمون آقاي دكتر اصفهانيان تنگ شده/ خوشحال ميشم اگه خبري ازش بشنوم كه در چه حاليه؟خيلي دوست دارم يه سر تبريز برم و اساتيد قديمي رو ببينم / هر چند ممكنه بازنشسته شده باشن/ انشاا... بعد از امتحانات دانشگاه و انتخابات يعني تو تابستون حتماً خواهم رفت/ قادري 

 

[ 2 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 8:49 ] [ ]
[ ]